امیرعلی حیدریامیرعلی حیدری، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

پسر زیبای ما

پستونک اخه

فرشته من الآن جندروزیه پستونک نمیخوری دندونای جلوت داره در میاد توهم پستونکت رو گاز گرفتی و وقتی خوردی بدت اومد این شد که پستونکت اخ شد و دیگه اصلا نمیخوری آفرین پسرکم   ...
30 آذر 1393

باهوش من

پسرباهوشم بهت افتخار مینکم ازکارات واقعا به وجد میام تمام اشیا رو قشنگ میشناسی دیروز جورابمو آوردی زدی به پاهام گفتی بپوش با ابزارای بابا جون بازی میکنی و میدونی که مثلا پیچ گوشتی برای باز کردن پیچه عسلم کلمات جدیدی که یاد گرفتی عمه.ما.نه.ننه.من.زبون.دایی.جانم. بله و خیلی چیزای دیگه هست که یادم نمیاد وقتی میگم خدایا شکرت دستاتو به سمت آسمون میگیری ورزس # ...
30 آذر 1393

روزهای سرد ودل ما به یادگیریهای تو گرم

امیر علی جونم این روزا روزای قشنگیه دوست داری حرف بزنی میگی بابا:ببه"دده"غذا"آبه حموم"هاپو رو مامانی یادت داده وقتی باهات بازی میکنه"عمو رو هم ازخاله میترا تلفنی یاد گرفتی مهمتر از همه پسرم میگی سلام المیرا روهم خیلی دوست داری و با هم بازی میکنید بازم از شیطنتات مینویسم عاشقتم پسرکم ...
13 آذر 1393

شیطون مامان

گلکم الآن ساعت 4 هستو تو تو اتاق مامان خوابیدی.خیلی خسته بودی بردمت حموم آب بازی کردی حسابی خسته شدی عشقم.تازه میگم بریم حموم به زبون قشنگ خودت میگی حموم...............
22 آبان 1393

عشق مامان عاشقتم

پسرقشنگم امروزسه شنبه هست و تو الآن داری سی دی تراشه های الماس رو با دقت نگاه میکنی لذت می برم هرروز پیشرفتت رو می بینم.عاشقتم هیچ کسی تا نعمت زیبایی مثل تورو نداشته باشه نمی فهمه تو چه فرشته ای هستی  ...
25 شهريور 1393

پیش بسوی آینده ای روشن

 امیرعلی عزیزم این روزها زیباترین روزهای زندگی من و بابا مصطفی است با وجود تو زندگیمون رنگ و بوی تازه ای گرفته و روز به روز از پیشرفتت لذت میبریم خیلی دوستت داریم ...
17 شهريور 1393