امیرعلی حیدریامیرعلی حیدری، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

پسر زیبای ما

پسرکم مریض شده بود

گل مامان یه هفته پیش خیلی حالت بد شده بود مامانی بابایی غصه میخوردن رفتیم با مامانی ها دکتر منم ازخدا خوستم حالتو خوب کنه فرداش از خواب بلند شدی و سرحالو شاد رفتی سراغ اسباب بازیات                   ...
12 اسفند 1393

نازمامان و بابایی

مامانم امروز رفته بودیم خونه مامانی زهره وبابایی عقیل خیلی خوش گذشت کلی  با آبجی المیرا بازی کردیو شیطونی کردی خاله افسانه جونم برات یه سوییشرت خیلی خوشکل برات خریده ممنونیم ازش لطف کرده ایشالا جبران میکنیم براش برگشتنی هم داشتیم میومدیم تو کوچه 3تا پیشی چاق و چله بایه کبوتر دیدیم باهم وایسادیمو قشنگ نگاه کردیو هی میگفتی میو  میو............... ...
21 بهمن 1393

دلم برات تنگ شده

پسرک مامان امشب خیلی خسته بودی بوسم کردیو زود رفتی خوابیدی وقتی می خوابی دلم خیلی برات تنگ میشه نگاهت میکنم و برات بوس میفرستم دوستت دارم
20 بهمن 1393

باهوش باهوش باهوش

امیر علیم تراشه های الماس رو خیلی دوست داری و خیلی زود ازش چیز یاد میگیری جدیدا داگ رو میگی به زبان انگلیسی بعد وقتی میگه نورا تو هم صداش میکنی از الکلنگ میرن بالا تو از اوپن آویزون میشی بالا وای می ایستن تو میری روی میز و تا اونا میان پایین تو هم میای چشمات و موهاتو ..... رو نشون میدی خلاصه خیلی باهوشی مامان جون من وبابا خدارو شاکریم برای داشتن فرشته زیبایی مثل تو
15 بهمن 1393

باهوش باهوش باهوش

امیرعلیم اسفند دون رو برداشتی دور سرت میچرخونی بعد سس قرمزو چندباربالاپایین میکنی و میچرخونی روی نون مثل آدم بزرگا جدیدنم یاد گرفتی از صندلی ها بالا میریو به هرچیزی که میخوای بالا میری و دست میزنی. ...
15 بهمن 1393