امیرعلی حیدریامیرعلی حیدری، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

پسر زیبای ما

اولین سفر زمستونی 93

                               پسرک قشنگم ما اول دی رفتیم شمال پیش عمه سمیه و آیلین کوچولو تو راه اصلا اذیتم نکردی خیلی پسرخوبی بودی نه پی پی کردی و هم اینکه بیشترشو خواب بودی خیلی بهت خوش گذشت بازی میکردی آیلینو بوس میکردی نازش میکردی بعضی وقتها هم فکر میکردی عروسکه و میزدیش ولی خیلی دوستش داری.تازه اونجا نی نی و جوجو رو یاد گرفتی ...
5 دی 1393

سرماخوردگی

امیرعلیم سرماخوردی مامان بینیت  گرفته یه ذره هم بیقراری میکنی دارم بهت دارو میدم امیدوارم زودتر خوب شی گلم بوس بوس............................ ...
30 آذر 1393

پستونک اخه

فرشته من الآن جندروزیه پستونک نمیخوری دندونای جلوت داره در میاد توهم پستونکت رو گاز گرفتی و وقتی خوردی بدت اومد این شد که پستونکت اخ شد و دیگه اصلا نمیخوری آفرین پسرکم   ...
30 آذر 1393

باهوش من

پسرباهوشم بهت افتخار مینکم ازکارات واقعا به وجد میام تمام اشیا رو قشنگ میشناسی دیروز جورابمو آوردی زدی به پاهام گفتی بپوش با ابزارای بابا جون بازی میکنی و میدونی که مثلا پیچ گوشتی برای باز کردن پیچه عسلم کلمات جدیدی که یاد گرفتی عمه.ما.نه.ننه.من.زبون.دایی.جانم. بله و خیلی چیزای دیگه هست که یادم نمیاد وقتی میگم خدایا شکرت دستاتو به سمت آسمون میگیری ورزس # ...
30 آذر 1393

روزهای سرد ودل ما به یادگیریهای تو گرم

امیر علی جونم این روزا روزای قشنگیه دوست داری حرف بزنی میگی بابا:ببه"دده"غذا"آبه حموم"هاپو رو مامانی یادت داده وقتی باهات بازی میکنه"عمو رو هم ازخاله میترا تلفنی یاد گرفتی مهمتر از همه پسرم میگی سلام المیرا روهم خیلی دوست داری و با هم بازی میکنید بازم از شیطنتات مینویسم عاشقتم پسرکم ...
13 آذر 1393

شیطون مامان

گلکم الآن ساعت 4 هستو تو تو اتاق مامان خوابیدی.خیلی خسته بودی بردمت حموم آب بازی کردی حسابی خسته شدی عشقم.تازه میگم بریم حموم به زبون قشنگ خودت میگی حموم...............
22 آبان 1393